فرقان

جدا کننده حق از باطل

فرقان

جدا کننده حق از باطل

راهی برای کشف حق و باطل

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۸
اسفند

شنیده ها حاکی از آن است که باراک اوباما هم با توجه به استقبال ایرانیان از کلید حاج حسن روحانی از روی کلیدش کپی زد 

شنیده ها حاکی از آن است که باراک اوباما هم با توجه به استقبال ایرانیان از کلید حاج حسن روحانی از روی کلیدش کپی زد و قوانین کپی رایت را رعایت ننموده و سریعا عکس خود را بروی آن چاپ نموده تا باز هم به دنیا بگوید که ایرانیان از روی کلید وی کپی زدند.ما هم میخوایم یه بررسی تخصصی انجام بدیم:

اوباما هم کلید ساز می شود

این که چه کسی اول طرح کلید رو ابداع کرده کسی خبر نداره ولی احتمالات موجود رو ارائه میدیم:

1) اوباما قصد داره با نمایش این کلید خودش رو هم گام با سیاست های رئیس جمهور ایران نشون بده و خودشو دوست مردم ایران جلوه بده

2)کلید روحانی فولادی و مقاومه و اوباما با ساخت این کلید قصد داره راههای رسیدن به فناوری کلید فولادی رو کشف کنه

3)اوباما تاثیرات کلید روحانی در انتخابات رو دیده و میخواد در انتخابات بعدی ریاست جمهوری آمریکا به نفع دموکرات ها ازش استفاده کنه و نتایج رو تغییر بده

4)شاید هم اوباما میخواد بگه با همین کلید موتور تاسیسات اتمی ما رو خاموش میکنه!!!

5)و اما آخرین گزینه اینه که شاید کلید حاج حسن از اول یه کپی از کلید اوباما بوده و ما خبر نداشتیم...استناد ما هم به کلیپ تبلیغاتی حاج حسن بوده ...خودتون هم شاهد ماجرا

البته نکته ای هم که قابل توجه هستش اینه که شاید وقتی اوباما تو راه فرودگاه نیویورک به روحانی زنگ زده میخواسته در رابطه با همین کلید باهاش صحبت کنه...

الله اعلم!!!

نویسنده این مطلب به دلیل عواقب احتمالی همه نوشته های خودشو تکذیب میکنه و قضاوت رو به عهده خودتون میذاره ؟!


  • رسول حاجیان
۰۸
اسفند

 خاطره سیلی خوردن یکی از محافظان رهبر/از کتاب «حافظ هفت»

«تو ملاقاتای عمومی آقا، جمعیت فشرده‌ای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش می‌دادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.

اون روز، بین سخن‌رانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شب‌کلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.

تا سخن‌رانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! می‌خوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل این‌که ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی می‌زد. کم‌کم، داشت از کوره در می‌رفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.

پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.

اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟»

سیلی‌ش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.

توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!»

درد سیلی همون‌موقع رفع شد.

بعد سال‌ها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس می‌کنم.»

  • رسول حاجیان